کدام نقاط جهان هیچ موتورسیکلتی ندارند و چرا؟
پیچیدن صدای موتور در سحرگاه در خیابان خلوتی برای بعضیها مانند سلامی محکم به آزادی است؛ یک پاسخ لجبازانه به محدودیتها و یک حرکت شجاعانه که البته بیزاری تعداد زیادی از مردم را بههمراه دارد و صدای آشوب را به گوششان میرساند. اما ظاهرا در گوشه و کنار دنیا، انقلابی آرام در جریان است تا به این تقابل پایان دهد. برخی کشورها و شهرهای مدرن کمکم با موتورسیکلت خداحافظی میکنند؛ گویا تمدن دیگر حوصله شنیدن صدای این وسایلنقلیه دو چرخ را ندارد.
اما واقعا چرا باید شهری تصمیم بگیرد موتور را ممنوع کند؟ مگر میشود از وسیلهای که نماد تحرک، صرفهجویی و حتی جوانی است، دل کند؟ اصلا وقتی آخرین صدای موتور از خیابانی خاموش میشود، چه چیزی جایش را میگیرد؟ در پاسخ به این سوال باید در مسیرهایی قدم برداریم که موتورسیکلتها دیگر در آن حضور ندارند و سپس به شهرهایی نگاه کنیم که موتورسیکلت هنوز حکم پادشاه آسفالت را دارد.
وقتی آزادی ممنوع میشود
یکی از معروفترین نمونهها در این فهرست نانوشته، شهر جاکارتا در اندونزی محسوب میشود. روزی روزگاری خیابانهای این شهر دریایی پر از موتورسیکلت و دوچرخه بود تا اینکه در سال ۲۰۱۵ مقامات آن تصمیم تازهای گرفتند و گفتند: «بس است»! آنها عبور موتورسیکلت از خیابانهای مرکزی را ممنوع کردند تا ترافیک و آلودگی کمتر شود؛ اما نتیجه چیز دیگری بود: ثروتمندان راحتتر شدند و فقرا پیادهتر؛ هر چند که سیستم حکومتی به خواسته آرامسازی خود رسید.
در پکن اوضاع حتی جدیتر است؛ سالها میشود که ثبت و استفاده از موتورسیکلت در بیشتر مناطق این ابرشهر چینی ممنوع شده. مقامات چینی موتور را وسیلهای پرصدا، آلاینده و بینظم میدانند؛ دقیقا همه چیزهایی که نظم آهنین پکن از آن فراری است. بعدتر شهرهای دیگر چین مثل شنژن، هانگژو و گوانگژو هم از همین الگو پیروی کردند؛ گویی موتورسیکلت دشمن رشد اقتصاد کشور است و باید سریع از محور حملونقل پاک شود.
در سویی دیگر در جنوب آسیا و در کاتماندو، پایتخت نپال، هم مدتی وسوسه و سودای حذف موتورسیکلت از خیابانهای اصلی شهر به گوش مردم میرسید. مقامات باور داشتند که آلودگی، بینظمی و انبوه موتورسواران بیگواهینامه خود علت گستره بیشتری از مشکلات و دردسرها هستند؛ به این ترتیب راه را برای این ممنوعیت باز کردند اما وقتی موج اعتراض مردم بلند شد، مسئولان وانمود کردند اصلا چنین حرفی نزدهاند.
در نیجریه ماجرا رنگی تلختر دارد. شهرهایی مثل لاگوس، آبوجا و پورتهارکورت استفاده از موتورسیکلتهای مسافربر موسوم به «اوکادا» را ممنوع کردند؛ دلیل آن هم افزایش جرم و تصادفات مرگبار اعلام شد اما این ماجرا یک روی نادیده سیاسی هم داشت. تصور کنید در شهر مملو از کوچهای مانند آمستردام، دوچرخه را ممنوع کنند؛ نبود موتورسیکلت در مناطق مهم نیجریه تا همین اندازه شوکهکننده بود. اما هویت حملونقل برای دولت اهمیتی نداشت پس بهجای تحمل ترافیک و تلفات فزاینده و غیرقابل کنترل، عوامل ایجاد آن را حذف کرد.
این روند کنارگذاشتن موتورسیکلت صرفا در کشورها کمحاشیه نیست؛ در اروپا هم موتورسیکلت آرامآرام به موجودی مزاحم بدل شده است. شهرداری ابرشهر پاریس عملا مشکل و مواضع خود با موتورسیکلتسواران را اعلام کرده است؛ این نهاد دولتی فرانسوی باور دارد که محدودیت صدا، عوارض پارک، طرحهای کمانتشار و ممنوعیت ورود مدلهای بنزینی قدیمی برای حفظ ایمنی، آرامش و آبوهوای سالم شهرش ضروری به شمار میروند و راهحل دستیابی به آنها هم، موتورسیکلت کمتر است. در شمال اروپا هم شرایط مشابهی ایجاد شده؛ هر چه هوای یک منطقه پاکتر باشد حتما تحمل مردم آنجا برای شنیدن صدای موتور کمتر است.
آیا ممنوعیت واقعا صلب آزادی رانندهها محسوب میشود؟
شاید این تصمیمها عجیب، محدودکننده و گاه سیاستزده به نظر برسند اما بیمنطق نیستند. موتورسیکلتها وسایلنقلیه ارزان، سریع و کوچکی هستند که بیشازپیش مورداستقبال گروه جوانان و کسانی قرار میگیرند که به هر دلیلی (خوب یا بد) بهدنبال جابهجایی کمدردسر میگردند. همین مورد باعث استفاده بیشازاندازه و درنتیجه انباشتگی جمعیت این وسیلهنقلیه میشود و در خیابانها و شهرهای شلوغ، به آشوب و دردسر میانجامد. موتورسیکلتسواران نظم ترافیک را بههم میزنند، از بین ماشینها لیز میخورند و در بسیاری از کشورهای درحالتوسعه مسئولیت بخش بزرگی از تصادفات و آلودگی هوا را به دوش میکشند؛ بدون آنکه مسئولیت آن را قبول کرده باشند!
آینده از آن سکوت الکتریکی است، نه آزادی بنزینی!
و البته مسئله صدا. درست است که نمیتوان خیابان را به محلی بیسروصدا تبدیل کرد و اگزوز هر وسیلهنقلیهای را به بهانه آرامش اجتماعی ساکت کرد چون ما در جهان پر سروصدایی زندگی میکنیم و شلوغی خیابان هم بخشی از این مسئله در قالبی مدرن محسوب میشود. اما حقیقت آن است که بهدلایلی که در ابتدای این مقاله عنوان شد، برخی از صدای بلند وسیله خود بهویژه موتورسیکلتها لذت میبرند درحالیکه به بخش مسئولیت اجتماعی آن توجهی ندارند؛ در نتیجه قانون دست به کار میشود. در محلههای متراکم، یک موتور بدون صداخفهکن میتواند خواب صدها نفر را نابود کند. شاید به همین دلیل برنامهریزان شهری اعلام کردهاند: آینده از آن سکوت الکتریکی است، نه آزادی بنزینی!
آنسوی ماجرا: سرزمینهایی که هنوز موتور در آن نفس میکشد
اما در همان حالی که بعضی شهرها در حال پاکسازی خیابانها از صدای موتور هستند، مکانهایی هم وجود دارند که به دلایل گوناگون هنوز زندگی بدون موتورسیکلت را بیمعنا میدانند. برای نمونه در هانوی و هوشیمین و تقریبا تمام شهرهای ویتنام، تعداد موتورسیکلتها چند برابر خودروها تخمین زده میشود. در این کشور، موتورسیکلت نه صرفا یک وسیله که بخشی از هویت جمعی به شمار میرود. دیدن چهار نفر روی یک موتور یک اتفاق عادی محسوب میشود. چند مرغ و بسته بامبو هم همراهشان؟ باز هم همهچیز عادی است.
در تایلند، هند و برخی نقاط دیگر اندونزی هم موتورسیکلت نقشی حیاتی دارد. در هند سالانه بیش از ۱۷ میلیون موتورسیکلت فروخته میشود؛ رقمی که از مجموع فروش خودرو در آلمان، فرانسه و بریتانیا هم بیشتر است. در این کشورها موتور یعنی زندگی: برای کار، خرید، عشق یا فرار از ترافیک و حتی جرموجنایت.
در ایتالیا اما ماجرا بیشتر بوی عشق میدهد. در پایتخت این کشور یعنی رم، هنوز هم پیرمردی با کتوشلوار خاکستری روی وسپا از کنار سازه تاریخی «کولوسئوم» رد میشود؛ همان تصویر جاودانه ایتالیایی از آزادی و جلال. در آن سوی دنیا، برزیل هم با ترافیک دیوانهوارش پناهگاه موتورسواران است. در سائوپائولو، موتوربویها مثل بازهای کافئینخورده بین خودروها پرواز میکنند تا بستهها را به موقع برسانند؛ در تهران خودمان هم موتورسیکلتهای تندرو مانند الکترونهای سبکوزنی هستند که میان ذرات سنگینتر ماده حرکت میکنند و بارها را جابهجا میکنند؛ چه این بار فیزیکی باشد یا عصبی!
بهای آزادی: جایی که موتور جان میگیرد
آزادی روی دوچرخ همیشه ارزان تمام نمیشود. طبق آمار سازمان جهانی بهداشت، ۲۸ درصد از کل مرگهای جادهای در جهان به موتورسواران اختصاص پیدا کرده و سهم عمده این تلفات در جنوب شرق آسیا رقم میخورد. در این میان، تایلند رکورددار شده: حدود سهچهارم کل تلفات جادهای این کشور مربوط به موتورسیکلتها است. پس از آن هم ویتنام، اندونزی و مالزی قرار دارند. در آمریکای جنوبی نیز برزیل و جمهوری دومینیکن جزو خطرناکترین کشورها برای موتورسواران هستند. ضعف قوانین، نبود کلاه ایمنی و جادههای شلوغ، ترکیب مرگباری را میسازند.
در عوض کشورهایی مثل هلند، سوئد و ژاپن که نظم و زیرساخت جادهای پیشرفته دارند، موتورسواری را به تجربهای نسبتا امن تبدیل کردهاند. قانون شاید جذابیت و شور موتورسواری را کم کند اما بدون تردید جانهای زیادی را نجات میدهد.
معنایی فراتر از تقابل لذت و قانون
در نهایت، اینکه شهری موتور را ممنوع کند یا در آغوش بگیرد، بیش از هر چیز به سطح ثروت و سطح فرهنگ آن بستگی دارد. هرچه شهری ثروتمندتر میشود، تاب دود و صدای موتور را کمتر دارد؛ هرچه فقیرتر بماند، موتور همچنان مظهر آزادی است یا دستکم تصویر و توهمی از آن.
اما حتی وقتی موتورسیکلتها در شهرها ممنوع شود و آینده برقی هم از راه برسد، باز روح آن همچنان زنده میماند. جایی در کوچهای در هانوی، پیکی هنوز با لبخند گاز میدهد. جایی در رم، پیرمردی با وسپا برای رهگذری دست تکان میدهد. جایی در خیابانهای یک شهر کوچک ایرانی، یک جوان همراه با دوست خود از میان خودروها گذر میکند تا بقیه مردم را ببیند، زندگی آنها را برانداز کند و شاید راهحلی برای مشکلات خود پیدا کند؛ مشکلاتی مانند تبدیل موتورسیکلت به خودرو و تبدیل خودرو به یک زندگی!