زمانی که در مورد زشتترین خودروهای دههٔ 70 میلادی سؤال میشود، دوست داریم بگوییم همهٔ آنها زیرا از اواسط این دهه طراحی خودروها خصوصاً در ایالاتمتحده بشدت افول کرد. بااینحال، تعدادی از خودروها حتی با استانداردهای آن دهه بسیار زشت هستند که قصد داریم در ادامه آنها را معرفی کنیم. پس خودتان را برای دیدن زشتترین خودروهای دههٔ 70 آماده کنید.
AMC گرملین سال 1970
گرملین شبیه به دوسوم از یک خودروی کامل به نظر میرسید! البته درواقع این خودرو حاصل نبوغ سازندهاش بود زیرا توسعهٔ کمهزینهای داشت، برای آن زمان خودروی مناسبی بود و حداقل طبق استانداردهای AMC در فروش هم موفق عمل کرد اما چرا باید اینقدر زشت میبود؟ خب این خودرو در اصل نسخهای کوتاه شده از سدان هورنت بود و نتیجهٔ کار نمیتوانست چیزی بهتر از این باشد.
بیوک ریویرا سال 1970
نسل دوم بیوک ریویرا از سال 1966 تا 1969 با خطوط بدنهٔ مسابقهای و چراغهای جلوی مخفی، خودروی فوقالعاده زیبایی بود اما بعد در آخرین سال تولید این نسل، این اتفاق افتاد. فقط یک نگاه کافی است تا بفهمید که این خودرو چقدر زشت است. فروش ریویرا که در اواخر دههٔ 60 بهطور پیوسته در حال افزایش بود، هنگامیکه این لکهٔ ننگ به نمایندگیها آمد با سقوط آزاد مواجه شد اما خوشبختانه در سال 1971 نسل سوم ریویرا یا همان مدل جنجالی اما زیبای دم قایقی راهی بازار شد.
فورد تاندربرد سال 1970
تاندربردهای اواخر دههٔ 60 خودروهای خیلی زیبایی نبودند زیرا ظاهر خیلی سادهای داشتند که تهاجمی نبود. سپس سال 1970 فرارسید و فورد تصمیم گرفت یک منقار غولپیکر را به جلوی تاندربرد بچسباند! این چه کاری بود فورد؟!
پورشه 914 سال 1970
طراحی یک خودروی موتور وسط با تناسبات مناسب دشوار است و شاید به همین دلیل 914 اصلاً طراحی متناسبی نداشت. ویژگی عجیب این خودرو فاصلهٔ بسیار زیاد ستون B با چرخ عقب بود. علاوه بر این، بدنهٔ این ماشین بسیار مربعی شکل بود و خطوط بدنه خیلی ساده بودند. البته 914 خودرویی دوستداشتنی بود اما یک پورشه باید شبیه خودرویی باشد که در رؤیا میبینیم نه واقعیتی که بعد از بیدار شدن از خواب مشاهده میکنیم.
ساب سونت III سال 1970
نسل سوم سونت طبق سلیقهٔ خریداران آمریکایی طراحی شد و حتماً یک نفر به سوئدیها گفته آمریکاییها خودروهایی با اوورهنگ جلوی بسیار کشیده را دوست دارند! این پوزهٔ کشیده با سپری که طبق قوانین آن زمان باید در برخوردهایی با سرعت 8 کیلومتر بر ساعت مقاومت میکرد بدتر هم شده بود. علاوه بر این، دماغهٔ کشیدهٔ خودرو بشدت با عقب کوتاه آن تضاد داشت؛ بنابراین عجیب نیست که آمریکاییها تا پیش از آمدن مدل 900 ساب را جدی نگرفتند.
سوبارو لئون کوپه سال 1972
سوبارو مثل دیگر خودروسازان ژاپنی با خودروهای کوچک، کارآمد و کاربردی که هرچند شاید شیک نبودند اما معقول به نظر میرسیدند وارد بازار آمریکا شد. به همین دلیل، در دههٔ 70 طراحان این شرکت طراحی خودروی شیکی را امتحان کردند و نتیجهٔ کار این از آب درآمد! شاید سوبارو لئون برای قرار گرفتن در جعبههای حمل جهت صادرات بیشازحد کشیده بوده و راهحلی که به ذهن سازنده رسیده، بریدن 20 سانتیمتر از انتهای آن بوده است!
لیلاند P76 سال 1973
فکر نکنید شرکت بریتیش لیلاند فقط بریتانیاییها را بدبخت کرد زیرا P76 نشان میدهد که بدنامترین خودروساز جهان در زمینهٔ ساخت خودروهای افتضاح، سعی کرد این ناامیدی را به دورترین نقاط کشورهای مشترکالمنافع هم گسترش دهد. P76 خودروی بزرگی بود که توسط لیلاند استرالیا تولید شد. این خودرو علاوه بر زشت بودن، با همان دقت و کیفیتی که لیلاند به آن شهرت داشت (!) ساخته شد و پس از دو سال تولید و فقط 18 هزار دستگاه فروش، به تاریخ پیوست.
رلاینت رابین سال 1973
اکثر خودروهای سهچرخ زشت هستند اما مشکل رابین فقط زشت بودن آن نیست بلکه بسیار هم ناامیدکننده است. هرچند سلف این خودرو یعنی رگال در ظاهر کمی وقار و جذابیت داشت اما رابین دقیقاً شبیه به خودرویی است که وقتی نمیتوانید یک خودروی واقعی بخرید سراغ آن میروید! این سهچرخه مثل خودروی ناقصالخلقهای است که عینک بزرگی به چشمانش زده است!
بریکلین SV-1 سال 1974
مالکوم بریکلین مردی است که سوبارو 360 و یوگو را به آمریکا آورد اما این تنها اقدامات ناخوشایند او نبود زیرا مالکوم خودروی اختصاصی خودش بنام بریکلین SV-1 را هم ساخت که از بسیاری جهات ازجمله طراحی بیرونی وحشتناک بود. این خودروی پلاستیکی با سپرهای بزرگ مسخره، پنجرههای باریک و رینگهای پره توربینی که از ون شورلت گرفته شده بودند، ظاهر غیرقابلتحملی داشت. علاوه بر این، کیفیت مونتاژ SV-1 هم افتضاح بود بهگونهای که پانلهای بدنه باهم جفت نمیشدند، چراغهای جلوی مخفی دوست نداشتند باز شوند، عایقبندی بدنه در برابر نشت آب مثل پارچهٔ توری بود و درهای گالوینگ هم پس از چند بار باز و بسته شدن یا خم میشدند یا میشکستند.
فورد موستانگ نسل دو سال 1974
کاری با اینکه ساخت نسل دوم موستانگ با این شکل و شمایل و اندازه درست بود یا نه نداریم اما مطمئناً این خودرو خصوصاً در نسخهٔ گیا احمقانه به نظر میرسید. این نسخه قربانی این تصور فورد شد که فکر میکرد هر خودرویی را با اضافه کردن پنجرههای اپرا (پنجرههای کوچکی در عقب که روی ستونهای C وینیلی نصب میشدند) میتواند لوکس کرد. تلاش برای بخشیدن حال و هوایی لوکس به موستانگ با سقف وینیلی و سپرهای همرنگ بدنه چیزی جز جنایت علیه بشریت نبود. فاجعهٔ بعدی، قالپاقها بودند که از سدان گرانادا گرفته شده بودند.
AMC پیسر سال 1975
پیسر (Pacer) اولین خودروی کوچک پهن دنیا بود! قسمت شیشهای عقب این خودرو بهگونهای طراحی شده بود که دید بهتری برای راننده فراهم کند اما در عوض باعث میشد راننده حس کند در تنگ ماهی قرار دارد! در عقب نیز به نظر میرسید چراغها توسط کارد مخصوص کیک طراحی شدهاند! پیسر در سال 1978 حتی زشتتر هم شد زیرا AMC آنرا به کاپوتی برآمده و جلوپنجرهٔ بزرگتر مجهز کرد که فضا برای نصب پیشرانهٔ V8 سفارشی را فراهم میکرد. این کار تلاشی برای دادن قدرت بیشتر به پیسر برای جابجایی آن همه شیشهٔ سنگین بود بدون اینکه هیچ توجهی به مصرف سوخت شود زیرا موتورهای شش سیلندر قبلی این خودرو هم مصرف بالایی داشتند.
بریتیش لیلاند پرنسس سال 1975
پرنسس هم یکی دیگر از فجایع بریتیش لیلاند بود که به آمریکا آمد. این خودرو در ابتدا از طریق برندهای آستین، موریس و وولسلی عرضه میشد اما بعداً به یک برند مستقل تبدیل شد زیرا احتمالاً هیچیک از برندهای بریتیش لیلاند نمیخواستند با آن ارتباط داشته باشند. پرنسس یک خودروی گوهای شکل ناجور بود که شبیه یک هاچبک به نظر میرسید درحالیکه هاچبک نبود. دسترسی به صندوقعقب این خودرو از طریق یک درب کوچک انجام میگرفت که بسیار غیرکاربردی بود. مدت کوتاهی پس از معرفی پرنسس، بریتیش لیلاند ورشکسته و دولتی شد.
داتسون 200SX سال 1977
در اواخر دههٔ 70، داتسون (بعدها نیسان) به لطف خودروهای اقتصادی کوچک خوشدستی مثل B210 و 510 و همینطور خودروهای اسپرت درخشانی مثل 240Z، شهرت خوبی در ایالاتمتحده به دست آورد و بعد این اتفاق افتاد. 200SX یک کوپهٔ اسپرت محرک عقب با پیشرانهٔ 2 لیتری و جلوپنجرهای بود که ظاهراً از ماشین ریشتراشی الهام گرفته بود. طراحی خاص ستونهای C این خودرو نیز دید راننده را مسدود میکرد. 200SX برای اسپرت بودن خیلی کُند بود و برای اقتصادی بودن هم خیلی پرمصرف. کاری که این خودرو خیلی خوب انجام میداد پوسیدگی و زنگ زدن بود و درنتیجه امروز تعداد کمی از آن باقیمانده که چشمان ما را آزار دهد.
ولوو 262C سال 1977
وقتی هنری فورد دوم برای بازدید از کارخانهٔ پیشرفتهٔ ولوو به سوئد رفت، برای تردد از یک لینکلن کانتیننتال مارک IV استفاده میکرد. سوئدیها آنقدر تحت تأثیر این خودرو قرار گرفتند که تصمیم گرفتند چیزی مثل آنرا بسازند اما این ایدهٔ احمقانهای بود که موجب ساخت خودروی احمقانهای شد. ولوو برای ساخت این خودرو حتی زحمت ساخت ماکت گِلی آنرا هم به خود نداد که اگر این کار را میکرد شاید این فاجعه قبل از وقوع متوقف میشد. برای ساخت این خودرو، ولوو کوپهٔ جذاب 262 GL خود را به برتونه در ایتالیا فرستاد و در آنجا 6.5 سانتیمتر از ارتفاع سقف خودرو کم شد که آنرا برای افرادی با قد بلندتر از 180 سانتیمتر غیرقابل استفاده میکرد. عجیب اینکه طی پنج سال حدود 6,600 دستگاه از 262C فروخته شد. ظاهراً افراد کوتاهقد و بدسلیقه زیاد هستند.
الدزمبیل کاتلاس آئروبک سال 1978
وقتی زمان کوچک کردن خودروهای آمریکایی فرارسید، جنرال موتورز فکر میکرد بیوک سنچوری و الدزمبیل کاتلاس باید ظاهری اروپایی پیدا کنند و چه چیزی میتواند اروپاییتر از یک هاچبک باشد؟ نتیجهٔ این تصمیم همانطور که میبینید وحشتناک بود. آئروبک از لحاظ فنی هاچبک نبود زیرا درب صندوق آن به شکل معمولی باز میشد. جنرال موتورز آنقدر به این طراحی اطمینان داشت که به خود زحمت ساخت یک نسخهٔ سدان سنتی را نداد. به همین دلیل، فروش کاتلاس کاهش یافت اما به لطف وجود یک نسخهٔ استیشن و یک کوپهٔ جذاب، این نام به حیات خود ادامه داد تا اینکه در سال 1980 جنرال موتورز سر عقل آمده و یک سدان متناسب را تولید کرد.