اروپاگردی با آئودی A6 کواترو (قسمت پنجم)

جمعه 8 مرداد 1395 - 11:30
مطالعه 18 دقیقه
DSC_0126
در قسمت‌های قبل گفتیم که در هلند مهمان دوستی به نام مرتضی شدیم و دو روز در شهرهای کوچک هلند گردش کردیم. اینک ادامه داستان:میز شام چیده شده بود و...
تبلیغات

در قسمت‌های قبل گفتیم که در هلند مهمان دوستی به نام مرتضی شدیم و دو روز در شهرهای کوچک هلند گردش کردیم. اینک ادامه داستان:

میز شام چیده شده بود و مرتضی ما را به‌سوی میز دعوت کرد. با وجود آنکه خبری از یک میز عریض و طویل تجملاتی نبود، اما چیدمان میز و غذاها به خوبی انجام شده بود و غذاها خوش عطر و خوشمزه بودند. قبلاً هم گفته بودم که مرتضی دستی بر آشپزی داشت و قبلاً مدتی در یک رستوران کار کرده بود و این باعث شده بود تا بسیاری از فوت‌وفن‌هایی که در رستوران‌ها برای چیدمان میز انجام می‌شود را برای پذیرایی از ما انجام دهد.

در حال صرف غذا بودیم که تلفن زنگ زد. پشت تلفن یکی از آشنایان به نام حسن آقا بود که در آلمان زندگی می‌کند. حسن آقا که شنیده بود ما به اروپا آمده‌ایم، تماس گرفته بود تا از ما دعوت کند که به خانه‌اش برویم. با توجه به اصرار زیاد حسن آقا و آنچه که از میهمان‌نوازی‌هایش شنیده و دیده بودیم، رد کردن دعوت او تقریباً غیرممکن بود! من هم وصف اتوبان‌های بدون محدودیت سرعت آلمان را زیاد شنیده بودم و خیلی دوست داشتم که تجربه رانندگی در آلمان را هم پیدا کنم. پس قبول کردیم که در اولین فرصت که در واقع همان فردا بود به دیدار حسن آقا برویم. فردای آن شب شنبه بود و با توجه به اینکه در اکثر کشورهای خارجی شنبه و یکشنبه تعطیل هستند، پس برای مرتضی نیز همراهی با ما ممکن بود. پس برنامه سفر به آلمان را نهایی کرده و خود را برای دیدن آلمان آماده کردیم.

صبح که از خواب بیدار شدیم متوجه شدیم که خیلی از برنامه عقب هستیم. خستگی راه و نخوابیدن شب اول سفر هنوز از تن ما خارج نشده بود و اختلاف ساعت 2.5 ساعتی هلند با ایران هم کمی برنامه بیدار شدن ما را به هم ریخته بود. به هر حال تا صبحانه را صرف کردیم و وسایل جمع شدند، ساعت از 11 هم گذشته بود. اینجا بود که شروع به انتقال وسایل به داخل خودروها کردیم و مشغول مرور برنامه سفر شدیم. به دلیل اینکه مجموعه 7 نفر بودیم، مجبور بودیم که با دو ماشین حرکت کنیم. پس قرار شد که مرتضی با فولکس واگن گلف روباز خود جلو برود و ما هم مانند سایه در تعقیب او باشیم تا گم نشویم. البته مرتضی هم قبلاً فقط یک بار این مسیر را رفته بود و تمام تکیه او هم بر روی GPS بود.

قبل از هر چیز، نیاز به یک سیم‌کارت داشتیم که ارتباط ما در تمام طول سفر با ماشین مرتضی برقرار باشد. پس دو نفری به مرکز شهر رفتیم و یک سیم‌کارت اعتباری خریدیم و در تلفن همراه من قرار دادیم. در همین فاصله، سایرین همه وسایل را آماده کرده بودند و مهیای سفر شده بودیم.

در حالی که ساعت از 12 گذشته بود، خودروها را استارت زدیم و سفر خود را آغاز کردیم. با حرکت در پشت سر مرتضی به وضوح می‌شد دود سیاه رنگ غلیظی که از این گلف مدل 2000 دیزلی خارج می‌شد را مشاهده کرد. در همان‌جا من مدت‌ها قبل از رسوایی دیزل گیت فولکس واگن متوجه شده بودم که خودروهای دیزلی فولکس واگن واقعاً بیش از حد آلودگی تولید می‌کنند!

اما از این گذشته، به نظر می‌آمد که رانندگی با یک خودروی سقف باز در تابستان‌های اروپا محبوبیت فراوانی دارد و کم نبودند خودروهایی که سقف خود را باز کرده بودند تا از آفتابی که در اروپا کمتر می‌توان آن را یافت، لذت ببرند. آن‌طور که مرتضی می‌گفت، بسیاری از افراد ثروتمند حداقل یک خودروی بدون سقف در پارکینگ خانه‌هایشان دارند تا در چنین روزهایی از آن استفاده کنند.

البته این گونه خودروها اساساً برای رانندگی در سرعت‌های خیلی بالا مناسب نیستند، چراکه وزش باد دائماً باعث به‌هم‌ریختگی موها و آزار سرنشینان خواهد شد؛ اما برای رانندگی آرام در یک روز آفتابی و در دشت‌های سرسبز و جنگل‌های انبوه اروپا گزینه‌ای ایده آل هستند.

گلف سقف باز سبز رنگ مرتضی از جاده‌های فرعی گذشت و وارد بزرگراه شد. ما هم به تبعیت از او، وارد بزرگراه شدیم و سرعت خود را به حداکثر سرعت مجاز، که 120 کیلومتر بر ساعت بود رساندیم. با توجه به نزدیکی ما به مرز آلمان، هر لحظه انتظار داشتم که به مرز برسیم. اما پس از گذشت چندین دقیقه، خبری از مرز نشد. در همین فاصله، مرتضی که چندان اهل رعایت کردن سرعت مجاز نبود، کمی از ما فاصله گرفته بود و چند صد متر از ما دور شده بود. پس با مرتضی تماس گرفتیم و از او پرسیدیم که بالاخره کی به مرز می‌رسیم و وارد اتوبان‌های بدون محدودیت سرعت می‌شویم؟ مرتضی با خنده جواب داد که شما کاری به این چیزها نداشته باشید و فقط پشت سر من حرکت کنید. در همین حین، به تابلوهای اتوبان دقت کردم و متوجه نکته جالبی شدم: تابلوها به زبان آلمانی بود! بله ما وارد آلمان شده بودیم، بدون اینکه خودمان خبردار شویم!

این عبور از مرز برایم واقعاً جالب بود. نه مرز، نه سیم‌خاردار، نه پایانه مرزی، نه گشت بازرسی و نه حتی یک سرعت‌گیر که سرعت ما را کم کند! در دفعات بعدی که از این مسیر عبور کردم متوجه شدم که تنها نشانه مرزی، یک تابلوی حدوداً دو متر در دو متر است که پرچم اتحادیه اروپا بر روی آن رسم شده و در زیر آن، نام کشوری که به آن وارد می‌شویم به زبان انگلیسی نوشته شده است. این سیستم در تمامی مرزهای دیگر کشورهای اتحادیه اروپا نیز به همین ترتیب بود و عملاً هیچ مرزی بین کشورها وجود نداشت. در واقعاً این معنای واقعی اروپای بدون مرز بود!

البته باید اضافه کنم که در یک سالی که از این سفر گذشته است، تغییرات بسیاری در اروپا اتفاق افتاده. بحران مهاجران و عملیات تروریستی در کشورهای مختلف از جمله فرانسه، بلژیک و آلمان، بحران خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و نگرانی‌های امنیتی رو به رشد دست به دست هم داده‌اند که امروز اروپا چهره متفاوتی نسبت به آنچه که من دقیقاً یک سال قبل دیدم داشته باشد. طبق خبرهایی که به من می‌رسد، امروزه در برخی از مرزهای اروپا ایست مرزی و بازرسی ایجاد شده است. فرانسه پیمان شینگن را به تعلیق درآورده است و وضعیت امنیتی شدیدی بر این کشور حاکم است. در حالی که زمانی که من به اروپا رفتم در طول دو هفته تنها یکی دو بار پلیس را دیدم، امروزه می‌توان تعداد زیادی نیروهای پلیس و مأموران امنیتی را در اروپا مشاهده کرد. همچنین بحران پناه‌جویان باعث شده است که برخی از کشورهای اتحادیه مرزهای خود رو دوباره با سیم‌خاردار ببندند. آنچه که من دیدم و برای شما روایت می‌کنم، دقیقاً قبل از تمامی این اتفاقات است و این تصویری است که از اروپای بدون حالت فوق‌العاده در ذهن من باقی مانده است.

وقتی که مطمئن شدم که در آلمان هستیم، خیالم از بابت محدودیت سرعت راحت شد. پس پدال گاز را فشار دادم تا شتاب‌گیری موتور قدرتمند شش سیلندر توربوی آئودی را در سرعت‌های بالا نیز تست کنم. با تخته کردن پدال گاز، غرش زیبای موتور و سوت گوش‌نواز توربوی آئودی را شنیدم که از هر موسیقی در آن لحظه برایم لذت‌بخش‌تر بود. تصور چنین شتابی از این خودروی بزرگ با پنج نفر سرنشین و مقداری بار برای من کمی غیرمعمول بود. عقربه سرعت‌سنج آئودی به سرعت در سرازیری به سمت سرعت‌های بالاتر از 120 حرکت می‌کرد. فقط چند لحظه لازم بود تا سرعت خودرو به 170 برسد و جالب اینجا بود که آئودی در این سرعت نیز کاملاً آرام، بی‌سروصدا و اطمینان‌بخش بود. اگر کسی در داخل این خودرو چشمانش را می‌بست و حرکت سریع درختان جنگلی را در اطراف جاده نمی‌دید، قطعاً فکر می‌کرد که سرعتی در حدود 60 کیلومتر بر ساعت داریم!

فاصله چند صد متری ما با خودروی مرتضی به سرعت طی شد و به پشت سر آنها رسیدیم و با نور چراغ حضورمان را به آنها اعلام کردیم. پس از این لحظه، تقریباً تمامی مناطق مسیر را پشت سر هم و با سرعتی در حدود 140 کیلومتر بر ساعت طی کردیم. مقصد ما شهر کمنیتز (Chemnitz) در شرق آلمان و نزدیکی مرز جمهوری چک بود. این به این معنی بود که ما باید از غربی‌ترین نقطه آلمان که مرز هلند بود، تا یکی از شرقی‌ترین بخش‌های آن را طی می‌کردیم، که مسافتی بالغ بر 600 کیلومتر می‌شد.

اما این فاصله زیاد تماماً در اتوبان‌های بی‌نظیر آلمان بود. تنها دو منطقه در دنیا هستند که بزرگراه‌هایی بدون محدودیت سرعت دارند. اولین و معروف‌ترین آن‌ها آلمان است و دومین آنها بخش‌های بیابانی شمال استرالیا می‌باشد. در نتیجه این امر بسیار خاص است و شرایطی بسیار متفاوت را با هر آنچه که قبلاً تجربه آن را داشته‌ایم ایجاد می‌کند. البته این به این معنی نیست که هر جاده‌ای در آلمان و هر نقطه‌ای بدون محدودیت سرعت است. بلکه اکثر مناطق اتوبان‌های اصلی که شهرهای مهم آلمان را به هم متصل می‌کنند بدون محدودیت سرعت هستند. بسیار دیده می‌شود که در یک اتوبان بدون محدودیت سرعت مناطقی خاص که عموماً در نزدیکی شهرها، مناطق شلوغ، مناطق دارای شیب خاص یا عوارض خاصی در زمین و ... هستند، تابلوی محدودیت سرعت قرار داده شده است و در این مناطق باید رانندگان سرعت خود را در محدوده مجاز نگه دارند.

واژه اتوبان یک کلمه آلمانی است و از زبان آلمانی وارد زبان ما هم شده است. در زبان آلمانی "اتو"(Auto) به معنی اتومبیل و بان (Bahn) به معنی مسیر است و اتوبان معنی "مسیر خودرو" یا بزرگراه را می‌دهد. احتمالاً به دلیل اینکه اولین بزرگراه‌ها در کشور ما زیر نظر آلمانی‌ها ساخته شده‌اند، اتوبان در زبان ما نیز وارد شده است.

نمی‌توانیم از اتوبان صحبت کنیم و در مورد کسی که نام اتوبان با نام وی گره خورده است صحبت نکنیم: آدولف هیتلر! همگان هیتلر را به عنوان یک دیکتاتور و جنگ‌افروز بزرگ تاریخ می‌شناسند. اما یکی از وجوه هیتلر اغلب نادیده گرفته می‌شود. هیتلر یک مدیر بی‌نظیر و یک رهبر قدرتمند بود که توانست در عرض چند سال کشوری که عملاً نابود شده بود را به یک ابرقدرت تبدیل کند و این ابرقدرت در تمامی زمینه‌های نظامی، اقتصادی، صنعتی، اجتماعی و ... سرآمد زمانه خود بود. اگر به جامعه‌ای که هیتلر از آن بیرون آمد نگاه کنیم، متوجه عظمت کارهای هیتلر خواهیم شد.

پس از جنگ جهانی اول و شکست امپراطوری آلمان و متحدانش، این امپراطوری فروپاشید. همچنین نیروهای پیروز در جنگ در کاخ ورسای قرادادی به نام قرارداد ورسای را به شکست‌خوردگان جنگ تحمیل کردند که برای این کشورها قراردادی بسیار ننگین بود. طبق این قرارداد امپراطوری های آلمان، اتریش-مجارستان و عثمانی فروپاشیدند و به کشورهای کوچکی تقسیم شدند. همچنین غرامت‌های بسیار سنگینی به عنوان خسارت‌های جنگ به این کشورها تحمیل شد و بسیاری از دارایی‌های ارزشمند این کشورها توسط کشورهای پیروز در جنگ به اسم غرامت جنگی به غارت رفت. حتی گفته می‌شود که متفقین کارخانه‌ها، کشتی‌ها و بسیاری از تجهیزات صنعتی آلمان را با خود بردند. این در شرایطی بود که آلمان به دلیل جنگ سنگین به ویرانه‌ای تبدیل شده بود و موج قحطی و بیماری سراسر کشور را در برگرفته بود.

قرارداد تحقیرآمیز ورسای خشم مردم را برانگیخت و به تدریج موجب شکل گرفتن گروه‌هایی مانند حزب نازی در آلمان و فاشیست در ایتالیا شد. گروه‌هایی که با تکیه بر ناسیونالیسم افراطی، از حس خشم و تحقیر عمومی که بعد از پیمان ورسای به وجود آمده بود، راه خود را باز کرده و به تدریج به مسند قدرت تکیه زدند. هیتلر که در زمان جنگ جهانی اول یک سرباز بود، مراحل ترقی را به سرعت طی کرد و به عنوان رهبر حزب نازی، قدرت را در آلمان به دست گرفت. معجزه هیتلر این بود که تنها در طی چندین سال، آن کشور ویرانه و قحطی‌زده را به‌جایی رساند که به یک ابرقدرت مطلق در جهان تبدیل شد.

یکی از اولین گام‌های توسعه هر کشوری، توسعه شبکه‌های ارتباطی، خصوصاً شبکه ریلی و جاده‌ای هستند. شبکه به هم پیوسته اتوبان‌های آلمان یکی از دستاوردهای مهم هیتلر در دوران زمامداری‌اش بود. البته آلمان قبل از آن نیز تعدادی بزرگراه داشت، اما هیتلر شبکه گسترده‌ای از بزرگراه‌ها را به وجود آورد که تردد سریع در تمامی مناطق آلمان را ممکن می‌ساختند. این بزرگراه‌ها از چنان زیرساخت قوی بهره‌مند بودند که هم‌اکنون نیز پس از گذشت چندین دهه هنوز هم شریان حیاتی حمل نقل آلمان و اروپا هستند. این اتوبان‌ها نه‌تنها برای آلمانی‌ها کار را بسیار راحت کرده است، بلکه جریان اصلی حمل‌ونقل از شرق به غرب اروپا و بالعکس نیز محسوب می‌گردد. نظارت و نگهداری دقیق و بسیار پیشرفته این اتوبان‌ها در کنار آموزش صحیح رانندگی به مردم آلمان دست به دست هم داده‌اند تا شمار تصادفات و تلفات ناشی از تصادف در اتوبان مقدار بسیار ناچیزی نسبت به حجم خیره‌کننده تردد در آن‌ها باشد که در نوع خود دستاوردی عظیم در عرصه حمل‌ونقل بین‌المللی است.

اما صحبت از هیتلر شد و ما در یک آئودی نشسته‌ایم! یعنی خودرویی که از زیرمجموعه‌های غول عظیم خودروسازی آلمان، فولکس واگن است. حتماً همه شما این داستان را شنیده‌اید که هیتلر، مهندس فردیناند پورشه را مأمور کرد تا خودرویی را طراحی کند که به سرعت 100 کیلومتر بر ساعت برسد، ظرفیت دو فرد بالغ و سه کودک را داشته باشد و از همه مهم‌تر، قیمت آن بالاتر از یک موتورسیکلت نباشد تا همه مردم بتوانند از آن استفاده کنند. چیزی که در آن زمان جزو محالات بود، چراکه تا آن دوره، خودروی شخصی وسیله‌ای بسیار لوکس و اشرافی به‌حساب می‌آمد و عامه مردم هرگز توانایی خرید یک خودرو را پیدا نمی‌کردند.

اما این رؤیا به حقیقت پیوست و یکی از پرفروش‌ترین خودروهای تاریخ خلق شد. با توجه به هدفی که برای این خودرو تعریف شده بود، نام فولکس واگن بر آن گذاشته شد که به معنای "خودروی مردمی" است. به دلیل اینکه برخی از هم‌وطنان ما این کلمه را به‌درستی بیان نمی‌کنند، بد نیست که در مورد تلفظ صحیح آن کمی توضیح دهم. فولکس (Volks) در زبان آلمانی به معنای مردمی است و حرف V در زبان آلمانی به‌صورت F انگلیسی تلفظ می‌شود. ضمن اینکه تلفظ صحیح این کلمه فُلکس است و حرف "ل" در این کلمه کسره ندارد، بلکه ساکن است. کلمه فولکلور که در زبان ما نیز وارد شده است، هم ریشه همین کلمه فولکس است. اما بخش دوم یعنی Wagen که دقیقاً به همین صورتی که نوشته می‌شود، خوانده می‌شود و به معنای خودرو است. لازم به ذکر است که کلمات Wagen و Auto تقریباً هم‌معنی هستند و هر دو معنای خودرو می‌دهند. البته wagen برای گاری، واگن قطار و ... نیز به کار می‌رود. پس دقیق‌ترین تلفظ این کلمه فُلکس‌واگِن می‌باشد.

گذشته از نوع تلفظ این نام، تأثیری که این خودروی کوچک و مردمی بر روی صنعت خودروسازی جهان داشت حقیقتاً شگفت‌انگیز است. این نام که روزگاری برای ساخت یک خودروی اقتصادی و مردمی به کار می‌رفت، اکنون تبدیل به بزرگ‌ترین غول خودروسازی جهان شده است که برندهای بسیار بزرگ و باسابقه‌ای چون بنتلی و بوگاتی را زیر چتر خود گرفته است. به غیر از خود برند فولکس واگن و دو برندی که از آنها نام بردیم، برندهای آئودی، پورشه، لامبورگینی، اسکانیا، اشکودا، مان، سئات و ... نیز زیرمجموعه‌های دیگر این امپراطوری صنعتی هستند. امپراطوری آلمان‌ها یک بار دیگر برپا شده است و تمامی اروپا، از انگلستان تا چک و از اسپانیا تا سوئد را زیر پرچم خود گرفته است. این امپراطوری روزبه‌روز بر قدرت و ثروت خود می‌افزاید و در بسیاری از مناطق جهان نفس رقبا را به شماره انداخته است. به غیر از بازار اروپا، چین به عنوان بزرگ‌ترین بازار خودروی جهان بخش زیادی از بازارش را در اختیار فولکس واگن و شرکایش قرار داده است و این غول بزرگ صنعتی به تاخت و تاز در شرق و غرب عالم مشغول شده است. امپراطوری فولکس واگن امروزه آن‌قدر بزرگ شده است که حتی رسوایی بزرگی چون دیزل گیت، که حتی اتهام آن می‌تواند موجودیت بزرگ‌ترین کمپانی‌ها را به مخاطره بیندازد نیز نتوانست روند رو به رشد فروش فولکس واگن را متوقف کند. (برای مقایسه به رسوایی تقلب میتسوبیشی در اعلام مصرف سوخت خودرو و افت شدید ارزش سهام این شرکت که در نهایت منجر به خریده شدن سهام این کمپانی توسط نیسان شد، دقت کنید). در روزگاری که برندهای بسیار با سابقه بریتانیایی تقریباً همگی تحت مالکیت کمپانی‌های دیگر درآمده‌اند، بزرگ‌ترین خودروساز ایتالیا یعنی فیات تنها راه نجات را ادغام با کرایسلر آمریکا دیده است و فرانسوی‌ها برای پیشرفت شدیداً در حال تقلا هستند، تاج سروری صنعت خودروی اروپا بر سر کمپانی‌ای قرار دارد که در زمان هیتلر پروژه‌ای برای ماشین دار شدن افراد نیازمند بود! البته دو رقیب داخلی فولکس واگن یعنی دایملر و BMW رقبایی بسیار قابل احترام و سربلند هستند که هرگز میدان را خالی نکرده‌اند و در واقع رقابت‌های سالم این سه کمپانی آلمانی باعث شده است که امروزه آلمان با هر آنچه که در دوران جنگ‌های جهانی اول و دوم و جنگ سرد بر سرش آمد، به یک ابرقدرت بی‌دلیل در صنعت خودروسازی جهان تبدیل شود.

به نظر بیش از حد به حاشیه‌ها پرداختیم و از اصل داستان دور شدیم! پس به داستان برمی‌گردیم. تصور کنید که سوار بر یک آئودی در یک اتوبان بدون هیچ‌گونه محدودیت سرعتی برانید و آفتاب درخشان به جنگل‌هایی که همچون دیواری در دو طرف اتوبان کشیده شده‌اند می‌تابد. دیگر چه می‌توانید از خدا بخواهید؟ اتوبان در زمین‌های مسطحی که در دو طرف آن جنگل‌ها و دشت‌های سبز دیده می‌شد پیش می‌رفت و ما نیز با سرعتی در حدود 140 کیلومتر بر ساعت به پیش می‌رفتیم. در حالی که تهویه مطبوع و صندلی‌های بی‌نظیر آئودی فضایی راحت را برای ما ایجاد کرده بود، در ماشین مرتضی شرایط کمی متفاوت بود! آفتاب سر ظهر مستقیماً بر سر آن‌ها می‌تابید و درگیر جنگی بی‌پایان با بادی بودند که در موهایشان می‌پیچید و وسایل داخل خودرو را جابه‌جا می‌کرد. گلف پیر و خسته در حالی که دودی سیاه رنگ از خود به‌جای می‌گذاشت، به‌زحمت پا به پای خودروهای مدرن و جوان حرکت می‌کرد. در واقع علت اینکه ما بیشتر از 140 کیلومتر بر ساعت نمی‌رفتیم هم این بود که نگران بودیم موتور پیر گلف یارای 8 ساعت حرکت مداوم با سرعت‌های بسیار بالا را نداشته باشد. پس سعی می‌کردیم که بیش از حد به آن فشار وارد نکنیم.

اولین توقف ما در آلمان برای صرف نهار در یک توقفگاه بود. ساعت حدوداً 3 بعد از ظهر بود و ما خروجی شهرهای دورتموند و اسن را پشت سر گذاشته بودیم. در آلمان در کنار اتوبان‌ها عموماً دو نوع توقفگاه یافت می‌شد. نوع اول که در فواصلی معین و حدوداً هر 50 کیلومتر قرار داشتند، شباهتی به مراکز خدمات رفاهی مدرنی که این روزها در برخی از جاده‌های کشورمان دیده می‌شود داشتند. یعنی اینکه شامل یک پارکینگ وسیع، جایگاه سوخت، یک یا چند رستوران، یک هایپرمارکت و در بعضی موارد شامل چیزهای دیگری مانند زمین بازی کودکان و ... می‌شدند. در این نوع توقفگاه‌ها، معمولاً سرویس بهداشتی در داخل ساختمان قرار داشت و قبل از ورود به آن، باید بهایی در حدود 75 سنت (3 هزار تومان) را به دستگاه پرداخت کرده و رسید دریافت شود. اگر این رسیدها را به فروشگاه یا رستوران ارائه کنید، می‌توانید معادل آن مبلغ را از آنجا خرید کنید. البته با 75 سنت معمولاً چیز چندان دندان‌گیری به دست نمی‌آمد و چیزهایی مانند یک شکلات یا یک بسته پودر نسکافه آماده به همراه یک لیوان آب جوش را می‌توانستید با این مبلغ خریداری کنید.

اما نوع دوم توقفگاه‌ها در واقع پارکینگ‌های بزرگی بودند که بیشتر توسط رانندگان کامیون و خودروهای سنگین مورد استفاده قرار می‌گرفتند. در این نوع توقفگاه‌ها معمولاً تنها یک سازه ساختمانی وجود داشت و آن‌هم فقط یک سرویس نه‌چندان بهداشتی (!) بود. این توالت‌ها مجانی بودند اما از زرق‌وبرق و تمیزی توالت‌های پولی خبری در آن‌ها نبود. برعکس حتی ممکن بود که این توالت‌ها دستمال کاغذی یا حتی آب نیز نداشته باشند! فلسفه ایجاد این توقفگاه‌ها که تعداد بیشتری از آن‌ها نسبت به توقفگاه‌های نوع قبل در جاده‌ها دیده می‌شد، این است که اغلب رانندگان کامیون که بخش اعظم آنها نیز از کشورهای اروپای شرقی، ترکیه یا خاورمیانه بودند، تمایلی به پرداخت پول برای رفتن به دستشویی نداشتند و اگر این توالت‌های رایگان برای آنها احداث نمی‌شد، ممکن بود که کار خود را در کنار جاده‌ها انجام دهند که این اصلاً چیزی نیست که آلمانی‌ها از آن خوششان بیاید! البته این نوع توقفگاه‌ها را من تنها در آلمان دیدم و در کشورهای دیگر اصلاً خبری از همین توالت‌های مجانی وجود نداشت.

توقف اول ما در یکی از همین توقفگاه‌های نوع دوم بود. فضایی باز و مزارعی پرمحصول در اطرافمان بود که تعداد بی‌شماری توربین‌های بادی در آنها نصب شده بود. نهار را شامل کتلت‌هایی بود که در خانه درست شده بود را در همین جا صرف کردیم و پس از کمی خوش و بش و وقت‌گذرانی، مسیر را ادامه دادیم. در ادامه مسیر دو بار دیگر نیز توقف کردیم که یک بار از آنها برای گازوئیل زدن و صرف نوشیدنی در یک مرکز رفاهی بود. هرچند که باک آئودی ظرفیت کافی را برای بیش از 1000 کیلومتر حرکت را فراهم می‌کرد، اما گلف باک بسیار کوچکتری داشت که وضعیت نه چندان مناسب موتور آن نیز باعث خالی شدن پیش از موعد این باک می‌شد.

هرچه به سمت شرق آلمان پیش می‌رفتیم احساس می‌کردم که جنگل‌های انبوه کمتر شده و دشت‌های باز و مزارع جای آن را می‌گرفت. البته این چندان هم عجیب نبود، چراکه در آلمان با حرکت از غرب به شرق میزان بارندگی سالیانه کمتر می‌شود، که البته باز هم بسیار بسیار بیشتر از متوسط میزان بارندگی در کشور ماست. همچنین به نظر می‌آمد که شرق آلمان از نظر صنعتی توسعه یافتگی کمتری نسبت به مناطق غربی دارد که البته بی‌دلیل هم نیست، چراکه مناطق شرقی آلمان فعلی تا حدود 3 دهه پیش کشور جمهوری کمونیستی آلمان شرقی را تشکیل می‌دادند و علیرغم تلاش‌های بسیاری که در سالهای اخیر برای یکپارچه شدن و همسان‌سازی دو بخش شرقی و غربی آلمان انجام شده است، هنوز هم به نظر می‌رسد که کمی فاصله بین مناطق شرقی و غربی وجود دارد.

اتوبانی که در آن قرار داشتیم به سمت شهر لایپزیگ می‌رفت، اما ما باید قبل از این شهر به سمت جنوب تغییر مسیر می‌دادیم و به سمت شهر کوچک کمنیتز می‌رفتیم که در آنجا حسن آقا و خانواده‌اش انتظار ما را می‌کشیدند. ادامه داستان را در قسمت بعدی دنبال کنید.

ادامه دارد...

نظرات

تبلیغات

©1404 - 1393 کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب پدال تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است.